۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۳۳
پیغمبر من...
انگار سال هاست که در من تنیده ای..
انگار جای قلب ، تو در من تپیده ای...
در این حریم ِ امن بمان و خدای باش…
هرگز چنین خدا شدنی را ندیده ای …
لبخند ِ چشم های تو پیغمبر ِ من است...
با وحی ِ دست هات مرا آفریده ای…
پی نوشت:بعضی وقت ها شعر ها عجیب دست دل را میگیرند و می برند...
۹۴/۰۲/۰۵